الحمد!
روی صندلی جلوی کامپیوتر ایستاده بودی و بلند بلند حرف میزدی
یا بقول خودت زیاد حرف میزدی!
من تو آشپزخونه بودم دیدم یهویی یه چیزی واژگون شد
نمیدونم چندتا قدم شد شایدم پرواز کردم
قبل از من بابی بهت رسید بغلت کرد
دستتو خمو راست کردم وارسیت کردم خیلی ترسیده بودم بابی که صندلی رو بلند کرد کلی
سجده شکر واجب شد
خدا رو شکر که اتو مستقیم رفته بود زیر صندلی و بدن لطیفت رو نخراشیده بود عزیزکم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی